سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تمامی دنیا

SMS های خنده دار

    نظر

کمترین میزان آمار طلاق متعلق به حلزون هاست چون نه مشکل خانه دارند نه ماشین

اگر یه مرد در ماشین رو برای خانومش باز کنه میشه 2 تا نتیجه گرفت: 1.ماشین تازه هست 2.زنش تازه هست

                                                                                                                  

حیف نان رو برق می گیره هر کاری می کنه نمی تونه خودشو رها کنه اونم سیم برق رو محکم می گیره میگه ولم کن تا ولت کنم.

کمترین میزان آمار طلاق متعلق به حلزون هاست چون نه مشکل خانه دارند نه ماشین

اگر یه مرد در ماشین رو برای خانومش باز کنه میشه 2 تا نتیجه گرفت: 1.ماشین تازه هست 2.زنش تازه هست

حیف نان رو برق می گیره هر کاری می کنه نمی تونه خودشو رها کنه اونم سیم برق رو محکم می گیره میگه ولم کن تا ولت کنم.

ادامه جوک ها در ادامه مطلب ...

به حیف نان می گن با ماتیز جمله بساز: می گه دیشب دزد اومد خونمون. می گن این که ماتیز نداشت! می گه خوب ما تیز بودیم گرفتیمش

حیف نان می ره جبهه. تفنگو می زاره پشت سر عراقیه. می گه اگه تکون بوری با لگد می زنمت!

حیف نان زنگ میزنه پیتزا سفارش میده، مسئول سفارش میگه: به نام؟ میگه: خدا

به حیف نان می گن سفر حج چطور بود می گه عالی، خیابوناش تمیز، برجاش بلند، ماشینا همه اخرین مدل، یه جای دیدنی هم داشت که خیلی شلوغ بود من نرفتم.

شیطون اکس میخوره مردم رو به راه راست هدایت می کنه ...!

یه گلابیه گن می پوشه میگه من موزم.

یه روز یه معلم به دانش آموز خود عکس پای یک حیوانی را نشان داد واز او نام حیوان را پرسید. دانش آموز هر چقدر به عکس نگاه کرد نتوانست نامش را بگوید. معلم با عصبانیت به او گفت: اسمت را بگو تا برایت یک صفر بگذارم. دانش آموز کفشهایش را در آورد و به معلم خود گفت: شما هم از روی پای من بگویید اسم من چیست.

روزی از میلتون (شاعر معروف انگلیسی) پرسیدند: چرا ولیعهد انگلستان می تواند در چهارده سالگی بر تخت سلطنت بنشیند و سلطنت کند، اما تا هیجده سال نداشته باشد نمی تواند ازدواج کند؟ گفت: بخاطر اینکه اداره کردن یک مملکت از اداره کردن یک زن به مراتب آسان تر است

از دختره می پرسن نامزدت چه شکلیه؟ میگه مثل اسب نجیب. مثل پلنگ مهربون. مثل شیر قوی. مثل عقاب تیز بین. دوستش میگه کی میریم باغ وحش نامزدت رو ببینیم .

حیف نان یه کدو تنبل میخره، میزارتش کلاس تقویتی.

یه روز یه معلمه از دانش آموزش می پرسه در آینده می خواهید چه کاره شوید؟ احمد میگه: می خوام خلبان بشم. رامین میگه: می خوام دکتر بشم . سارا میگه: می خوام یه مادر خوب بشم. رضا میگه: می خوام درآینده به سارا کمک کنم.

حیف نان خیلی چاق بوده. جلو دوستاش می ره رو ترازو، واسه اینکه ضایع نشه شکمش رو می ده تو.

هر وقت احساس تنهایی کردی پاهاتو تو سینه جمع کن و با دستات به داخل فشار بده. حتما یه باد صدادار ازت در میره و می‌خندی و خوشحال خواهی شد که تنهایی!

حیف نان میره خیاطی میگه: با این پارچه برام یه کت و شلوار بدوز، فردا نیام بگی سوزنم شکست، برق نبود، چرخم خراب شد، اصلا پدرسگ نمی خواد بدوزی، پارچه رو بده!

اگه گفتین تو محل کی به همه محرمه؟؟؟ خوب معلومه لبنیاتی سر کوچه چرا؟؟ چون به همه محل شیر میده.

حیف نان به تاکسی میگه آقا چند میگیری منو برسونی به راه آهن؟ راننده میگه 1000 تومن . حیف نان می پرسه واسه چمدونام چند می گیری؟راننده میگه هیچی. حیف نان میگه پس چمدونام رو ببر من هم اومدم